سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نفرت من

بر چشمانم پرده ای ازنفرت می کشم

تادیگرنگاهم راپی خودت نبینی

از توهیچ نمی خواهم تا دنیاست

تاتوبرایم سیبی ازباغ همسایه نچینی

توخدای من بودی وای کاش نبودی

نماندبرای من بارفتنت مذهبی ودینی

برای من دلی نمانده که عاشقی راباورکنم

دل من بانگاه توپرکشیدودگربازنگشت

برای من دستی نمانده که بی قایقی راباورکنم

دستان من برای محبت به تو فداشدندودستی ندیدم

برای من چشمی نمانده که حقایقی راباورکنم

دیدچشمان من به دنبالت به هنگام سفر

کاسه خون شد و بارید