ماتم

اشکهایم بازسرازیرمی شود

پاهایم هردوازغم زمین گیر میشود

گیرکرده ام درزندان غم وماتم

دلم دراین زندان اسیر می شود

خستگی برروح وتنم چیره شده

دلم ازدروننیزتیره میشود

دورازهمهمه وغوغاتک وتنها

ازخنده وشادی سیرمیشود

همه ازمن ودلم خسته اند

دلم برای انحدام شادی هایم تیر می شود

ای کاش می مردم واین روزهانبود

دردلم بین شادیهامرگ ومیر میشود