سفرت تلخ است

جادهها هم اینک منتظرتواند زیبای من

منتظرند که بگذری از میان قلبشان

اخر انهانیزعاشق تواند رو یای من

از کنارم می روی اما میدانی که

می مانی تا عاقبت دنیای من

خدانگهدار تو باشد نازنینم

هر چند که تو یی فقط خدای من

نای گفتن ندارم اینک که می روی

ای تنها ترین صدای من

می بوسم از دور روی تو را

اگر لا یق بدانی این لبهای من

قلبم سنگین شده و نفسم را گرفته

اخر با رفتنت باز شروع می شود غمهای من